- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مدینه غرق ماتم بود و دلها خانۀ غم بود فضا تاریک و بر رخسار گردون گَرد ماتم بود خلایق با دلی بشکسته میگـفـتند پیوسته
: امتیاز
|
ذکر مصائب جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها و شهادت حضرت محسن
خـستـند پـرت را و شکـستـند سرت را ای وای که کُـشتـند حسودان پسرت را پشت در آن خانه چه گویم که چهها شد با ضرب لگـد چـیـد حـرامی ثمرت را فریاد زدی فضه بیا بال و پرم سوخت جز اشک چه سازد شررِ بال و پرت را بایـد که به گـوش هـمه عـالـم بـرسـانم غمنامۀ پهلوی به خون غـوطهورت را ای مـادر غـم دیده که در اوج شـقاوت بـردنـد به یـغـمـا هـمـه ارث پـدرت را پـنهـان شدی از ظلمت این عالم خاکی حــاشـا کـه بــیـابـنـد خـلایـق اثـرت را مردانه چو زنها به غـمت اشک بریزم ای وای که کُـشتند حـسودان پسرت را
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
حادثه بالا گرفت و عاقبت یک در شکست ضربۀ پایی رسید و پهلوی مادر شکست اجر و مزدِ حضرت خاتم ادا شد با لگد در میانِ خاک با یک ناله پیغمبر شکست مادرش را دید زیرِ دست و پا دستپاچه شد هیچ میدانی چگونه قلبِ یک دختر شکست؟ خواست تا بیرون کشد از آن هیاهو که نشد پیشِ دو چشمانِ زینب ناگهانی سر شکست شعلهها از یک طرف سوزانده روی فاطمه ضربههای دیگری آمد که بال و پر شکست در کـشاکش نالۀ فـضّه خُـذینی میرسید خادمه یک صحنههایی دید تا محشر شکست در حیاطِ خانه مـولا گوشهای افتاده بود فاطمه را دید بر روی زمین حیدر شکست دستهای مرتضایش بسته شد در پیشِ او با غلامی پهلو و بازوی یک همسر شکست
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
هـیـزم رسـیـد و آتـشی از در بلند شد ای وایِ من که نـالـۀ مـادر بـلـنـد شد مامور شد به صبر علی، از سکوت او سـو اسـتـفـاده کـرد سـتـمگـر بلند شد با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و پـایـش بـرایِ کُـشـتـنِ مـادر بـلـند شد در را شکست او، کمرِ شیعه را شکست طـوری که وای وایِ پـیمـبر بلـند شد طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد طـوری زدنـد نـالـۀ حـیـدر بـلـنـد شد با این همه همینکه علی بین کوچه رفت دیـوار را گـرفـت از آن در بـلـند شد دستـش رسید دامن مولا ولی شکست از بـس قـلاف تـیـغ مـکـرر بـلـند شد زیـنـب شـنـیـد گـریـۀ در؛ آه مـیـخ را زینب گـریـست دادِ بـرادر بـلـنـد شـد کُنج خرابه هم چـقـدر یاد مـادر است وقـتی دوبـاره گریـۀ دخـتـر بـلـند شد این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم اینگـونه بود شیـعـه اگر سر بلـند شد
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مادری از نفس افتاده و غوغا شده است وسط هـمهـمه گم نـالۀ زهـرا شده است فـی بـیـوت اذن الـلـه فـرامــوش شـد و پای آلوده ترینها به حـرم وا شده است آتشی که همه جا آب زمیـنش زده است بـانی سـوخـتـنِ خـانـۀ دریـا شـده اسـت بین این چل نفر و آتش و مسمار و غلاف بر سر کشتن ریحانه چه دعوا شده است ناله زد فـضه خـذیـنی پسرم را کـشتـند یل شـش مـاهه فـدای سر بابا شده است دست خـیـبر شکن و بند؟ خـدا رحم کند قامت فاطمه از شرم عـلی تا شده است ای یـهـودی مـدیـنـه تو مـسـلـمـانی کـن اسـدالله، درین معـرکه تـنـهـا شده است فتنه قد کرده عَلَم، غیر دو تن یا که سه تن همۀ شهـر درین حادثه رسوا شده است غیرت فـاطمه یک بار دگر غـوغا کرد بند با معجزه از دست علی وا شده است بند شد باز ولی حرمت سادات شکـست وقت دلـواپـسی زینب کـبری شده است
: امتیاز
|
زبانحال فرزندان حضرت زهرا سلاماللهعلیها در غصب فدک
در کـوچه سـد کـردند راه مـادرم را کُـشـتـنـد طـفــل بـیگـنـاه مــادرم را گرچه برای حق خود چندین سند داشت رد کــردهانـد امــا گــواه مــادرم را با نالـههایش شهـر یاد حـق میافـتاد طــاقـت نــیــاوردنــد آه مــــادرم را پـشت سـر حـیدر زمین افـتاد زهـرا بُـردند چون پـشت و پـنـاه مادرم را دلگیرم این شبها هوای گریه دارم پـوشـانـده ابـری روی ماه مادرم را با چشمها منـظور خود را میرساند زیـر نــظــر دارم نـگــاه مــادرم را هر وقت بابا میرود از خانه بیرون بــایـد بـبــیـنـد قــتـلـگـاه مـــادرم را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
در آفـریـنـش نـقـطه پـرگـار زهراست دل دلـبـر و دلـداده و دلـدار زهـراست جنات و تجری تحتها الانهار زهراست جـمع اند در او هـم نـبـوّت هم امـامت صـبــر پـیـمـبـر داشـتـن نــور ولایـت کـرّار مـثل حـیـدر کــرّار زهــراسـت در سـجـدهاش الـلـه اکـبـر جـلـوه دارد زهراست خیری که مکـرر جلوه دارد میزان ما زهراست نور و نار زهراست در شأن او پیـغـمـبران مانـدند حـیران هستند خاک چادرش صدها چو سلمان حاتم بیا!صاحب کرم بسیار زهـراست نـان شـبـش را داد سـائـل سـیـر بـاشـد لطف و کرم خوب است دامنگیر باشد سروی که خم گشته به پای یار زهراست پای علی ماند و درآغـوش خطر رفت در را زدند و فـاطمه تا پشت در رفت بـین شـلـوغی بـا تن تـبـدار زهـراست در وا شـد اما پـهـلویـش از کار افـتـاد شـلاق خـورد و بـازویش از کار افتاد حالا میان یک در و دیـوار زهـراست فهمید دیگر بر لبـش تاب سخـن نیست جوری زمین خورده توان پا شدن نیست بیمحسن از کج بودن مسمار زهراست از بعد این هجـمه قـد زهـرا کـمان شد در بسـترش افـتاد دیگـر نیـمه جان شد از درد شبها تا سحر بیدار زهراست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
دنیای بیزهـرا شبـیه یک سراب است هستی بدون حضرتش نقشی بر آب است هرکس که شد بیفـاطمه تنهـاست، تنها زهـرا کـجـا و آن هـمـه آزار، ای وای زهـرا کجا و در کجا، دیـوار، ای وای بـیـن در و دیـوار و آتـش بــود زهــرا افـسوس مشـتی دیو و دد از او گذشتند با ضـربۀ مشت و لگـد از او گـذشـتـند یک لحـظه یـاد محـسـنش افـتاد و افتاد
: امتیاز
|
مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( زبانحال درختی که شد درب خانۀ حضرت)
سالها پیـش در این شهر درخـتی بودم یـادگـار کـهـن از دورۀ سـخـتـی بــودم به بـرومـنـدی من بود درخـتـی کـمـتـر رشد میکـردم و میشد تـنهام محکـمتر برگهایم گـل تسبـیـح به لب مثل ملَک تکـیه کردم هـمۀ عـمر به بازوی خودم ضربههـایش مـتـوجّه به خـدا کـرد مرا کم کم از چوب من آن روز دری ساخته شد این سعادت را در خـواب نمیدیـدم من غرق در زمزمه و راز و نیازم میکرد جـلـوۀ روشـنـی از نـور خـدا مـیدیـدم آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری! روح هـمـراه ملائک به درود آمده بود یک طرف محـو شکـوفایی ایـمان بودم یا پس از هجرت خورشید چرا ماه گرفت؟ نیست هنگام اذان صوت دل انگیز بلال چشم زخمی به جگر گوشۀ یاسین نرسد داغ این بـاغ فـراموش نـگـردد هـرگـز بر سر وسیـنـۀ من مـیخ چرا کوبـیدی؟ مـژده ای دل که مسیـحـا نـفـسی میآید
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
جسارت کرد شعله، مشت زد بر روی در آتش حیا را زیر پا بگذاشت و شد شعلهور آتش همیشه آب بر آتش اثر دارد ولی این بار ندارد رحم بر چشمان بارانی و تر آتش به یمن فاطمه آتش گلستان شد بر ابراهیم ولایت داشت یعنی حضرت حوریه بر آتش میان آتـش کـیـنه پر قـقـنـوس میسـوزد ولی خاکسترش خاموش خواهد کرد هر آتش مغیره، خالد و قنفذ همه لبـریز از کـیـنه همه هم دست با شیطان؛ ولیکن بیشتر آتش نشسته بر دل عالم عجب داغ جگر سوزی غم سیلی، قلاف و تازیانه، ضرب در، آتش تنور فتنه را شیطان همیشه میکند روشن بخوان مرثیه خوان! از روضۀ خولی و سر؛ آتش
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
ای سراپا شوکت و مجـد و شرف آفــریــنــش را دلـیــلــی و هــدف ای سپهـر عصمت و عـزّ و جلال نطق من در وصف تو گردیده لال ای شکوه محض و ای کوه وقـار عـصـمـت الله را تـویـی آئـیـنهدار «هستی عالم همه از هست توست» اخـتـیـار مـاسـوالله دسـت تـوسـت ای مـلائـک جـمـلـگـی دربـان تو نـور خـورشـیـد از رخ تـابـان تـو خـاک پـای تـو هــمـه افــلاکــیـان گـرد کـوی تـو هــمـه نـاسـوتـیـان فـضّـهات شـد تا قـیـامـت جـاودان قـنـبـرت غـم میبـرد از شیـعـیان چــادرت اعـجـاز قــرآن مـیکـنـد صد یهـودی را مـسلـمـان میکـند دامـنـت خــون خــدا مــیپــرورد هم حـسین هم مجـتـبی میپـرورد عـالـم و آدم هــمــه درمــانــدهات مـصـطـفـی اُمِّ ابـیـهـا خــوانـدهات مصطـفی با آن هـمه شأن و مقـام خـاشـعـانـه میکـنـد بـر تـو سـلام مصطفی بـیـنـد عـلی در روی تو یـاد جـنّـت مـیکــنـد از بــوی تـو فـاطـمـه ای زُهـره زهـرا سرشت بـوی تو باشد هـمان بـوی بهـشت ای خـدیـجـه اُمُّ و پـیـغـمـبــر ابـت عـــالـــمــی بــادا فــدای زیـنـبـت نــان تـو شـأن نــزول«هـل اتـی» اهـل جـودی مـثـل شــاه لا فــتــی ای عـلــمــدار امـیــرالــمـؤمـنـیـن کـاشـف الـکـرب امــام الـمـتـقـیـن ای خـدا گـفـتـه به قـرآن مـدح تـو ای«الم نشرح» به وصف و شرح تو ای عــروس خــانــۀ شــیــر خــدا سـورۀ نـوری و مصـبـاح الـهـدی کـوثـر و تطـهـیر و فـرقـان عـلی ســوره قــدری و قـــرآن عـــلــی روح ما بـیـن دو پـهـلـوی رسـول حُبّ تو در دین ما اصل و اصول حُـبّ تو بـالاتـرین سـرمـایه است دین و مذهب را اساس و پایه است کـیـستی تو؟ بـالاتـر از ادراک ما «لیله القدری» « وما ادراک ما» فـــاطــمــه اُمِّ ابــیــهــای رســول طاهـره مـرضـیـه راضـیـه بـتـول آنکه شـد پـیـغـمـبـران را خـاتـمـه میزنـد بـوسـه بـه دسـت فـاطـمـه زانکه دست فاطمه دست خـداست دست او مشکـل گـشای انبـیـاست فـاطــمـه رمـز قـبـولـی دعــاسـت حـجـت الـلـه امــامــان هُــداســت فـاطمه شیـر خدا را هـمـسر است فـاطـمه خـون خـدا را مـادر است فـاطـمه آل کـسـا را مـحـور است فاطمه خـاتـون روز محـشر است فاطمه روز نـبـرد با حـیـدر است او شهـیـد بـیـن دیـوار و در اسـت غـنـچـه نـشـکـفـتـهاش پـرپـر شده مـحـسـنـش قـربـانـی حــیـدر شـده دیده زهـرا جان حـیـدر در خـطر میکـشیدن مـرتـضی را چـل نفـر بسـته بودن کافـران و خـصم دین ریـسمان بر گردن حـبـل الـمـتـین فـاطـمه جان بر کـف کـوی عـلـی با همان حالـش دویـد سـوی عـلی فــاطــمــه آئـیــنــه خــیــر الـــورا گـفـت بـا قــوم پـلــیـد و بـیحــیـا ای جـمـاعت مصـطـفـای ثـانـیام مـن امـیـرالـمـؤمـنـیـن را حـامـیـم مـشـق ایـثـار و شـهـادت میکـنـم جـان خـود وقـف ولایـت میکـنـم نیست در عـالـم کسی عـین عـلـی جــان فـدای گـرد نـعــلـیـن عـلـی مرتضی نـفـس رسـول خاتم است حـکـم او حکـم خـدای عـالـم است میخـروشـید در حـمـایت از ولی فـاطـمـه بـگـرفت کـمـربـنـد عـلی دومــی در آن مــیــانــه زد صــدا ای مـغـیره سـاکـتـی اکـنون چرا؟ گـرچه او خـیـرالـنـسـا بـاشـد ولی خیز و دستـش را جدا کن از علی دست حـیـدر بسته بود و دشـمنان مـیزدنـد زهـرای او را بـیامـان بـا غـلاف تـیــغ خـود آن بـیحـیـا مـیزنـد بـر بـازوی خـیــرالـنـسـا پـیـش چـشـم فـاتـح بـدر و حـنـیـن تـازیـانـه مـیخـورد اُمُّ الـحـسـیـن بس کن ای«مداح» آل مصـطـفی زین مـصیبت گـریـه کردن انـبـیا
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
گل یاسی که بر خاشاک هم جود و تفضل داشت به دامانش گل نرگس، گل مریم، توسل داشت همان که سورۀ کوثر به شأن او شده نازل که هنگام نزولش عرش هم حال تغزل داشت دخیل ریشههای چادرش شد پردۀ کعـبه حجر بر استلام سنگ دستاسش تمایل داشت کسی که حوریه از خاک پایش سرمه بردارد به خشت خانۀ او آسمان حسّ تذلل داشت همان بانو که از القاب او "اُمّ ابیها" بود نبوّت در کنار نام او قطعا تکامل داشت همان فانوس که آیات نور از او تلالو کرد همان آئینه که نور علی در او تمثل داشت هجوم آورد ابر تیره بر خورشید عالمتاب میان کوچهای که نور با ظلمت تقابل داشت پر حوریه سهم شعلههای سرخ آتش شد بگو ای عرش که: زهرا در این عالم تنازل داشت میان حادثه مادر زمین خورد و علی افتاد میان شعلهها ای کاش قدری در تحمل داشت کسی جز فضه، ما بین در و دیوار محرم نیست فقط فضه خبر از حال و روز غنچه گل داشت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
عرشیان دور سر زهرا فقط پر میزنند بهر مستی از شراب ناب کوثر میزنند معنی آب حیات آب وضوی فاطـمهست خضر و عیسی نیز از این باده ساغر میزنند آسمـانـهـا مـوقـع سـجـده به ذات کـبـریـا با توسّل بوسه بر جا پای کـوثر میزنند هرچه خیرات است در عالم ز خیر فاطمهست خیرهای عالم از خـیـرالنسا سر میزنند مثل سلمان باش در عرض ادب بر فاطمه چون که سلمانها همیشه با وضو در میزنند در مدیـنه شأن زهـرا را ولی نشناخـتـند با تـبـر بر ریـشۀ یـاس پـیـمـبر میزنـند باغ را آتش زدند و یاس بین شعله سوخت شعله با این کارها بر عرش داور میزنند تا که میبـیـنـند زهـرا آمده در پشت در بیادبها، بیوضوها با لگد در میزنند بدتر از این موقعی که در به شدّت باز شد خانمی را پیش چشم خیس شوهر میزنند هرچه میگوید نزن نامرد! بارم شیشه است حضرت صدیقه را از بغض، بدتر میزنند تازه بعد از اینهمه ظلم و جـفا بر فاطمه مینشینند و فقـط طعنه به حیدر میزنند مادر ســادات دارد مـیرود از خـانـه و اهل عالم در غمش بر سینه و سر میزنند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
به خـانـۀ عـلـی و فـاطـمـه، شـرر افـتاد به عرش، شور عظیمی از این خبر افتاد به جان فاطـمه، ای فـضّه لااقـل تو بگو چه شد مدافـع حـیـدر، به پـشت در افتاد بـه روی مـادر مـا داد مـیزد آن ظـالـم چه غصهها و چه غمها که بر جگر افتاد لگد بـه در زد و افـتـاد در روی زهـرا سخـن درسـت بـگـویـم روی پـدر افـتاد فقط نه پشت در و کوچه، بلکه کربـبـلا رسید نیـزه و از صدر زین، پـسر افتاد چه شد به گـوشۀ گـودال، لب فـرو بندم همین بس است که از دست شمر، سر افتاد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
عـالـَم بدون فـاطـمه دلگـیـر خواهد شد با او حدیث عـاشـقی تفـسیر خواهد شد دارالشفای ما از این روضه به آن روضهست با نام زهرا اشک هم اکسیر خواهد شد شأن عظیم منـبر از فـیض کلام اوست عـلامه هم بینـام او تحـقـیر خواهد شد او خطبه خواند و ذوالفقارش خوب ثابت کرد گاهی زبان در معرکه شمشیر خواهد شد با او قیامت ترسی از آتش نخواهم داشت بچـه کـنار مـادر خود شـیـر خواهد شد افطارِ خود را هر سه شب بخشید بر سائل یعنی گـدا هرچه بـیاید سـیر خواهد شد امروز بـاید در کـنـار فـاطـمـه بـاشـیـم فـردا بـرای یـاری او دیـر خـواهـد شـد دستش شکستو باز تنها، لشگر مولاست آئـیـنه وقـتی بشکـنـد تکـثـیر خواهد شد پژمرده شد یاس جوان مرتضی، افسوس گل بین آتش، در جوانی پیر خواهد شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
جز غم کسی به خانۀ من سر نمیزند اینجا که مـرغ شـوق دگر پَـر نمیزند در شـهـر خـود غـریـبم و با درد آشنا در خـانه غـریب کـسی سـر نـمیزنـد من دخـتـر پـیـامـبـر و زان هـمه یکی دم از سـفـارشـات پـیــمـبـر نـمـیزنـد میزد مرا مغیره و یک کس به او نگفت زن را کـسی مقـابـل شـوهـر نـمیزند بیش از خودم به حالت زینب دلم بسوخت مـادر، کـسی مـقـابـل دخـتـر نـمیزند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
دریا به حال چـشمهایت گریه میکرد سجـاده هـنگـام دعایت گـریه میکرد آن روز آتش شـرمـسار چـادرت بود آن روز میخ در برایت گریه میکرد وقـت قـنوتت دست تو بـالا نـمیرفت افـلاک با هر ربّـنایت گـریـه میکرد وقتی علی را سوی مسجد میکشاندند جبـریل آنجا پا به پـایت گریه میکرد جـای تـو خـالـی بـود در گــودال امـا زینب غریبانه به جایت گریه میکرد پـروانـهای روی مـزارت عـاشـقـانـه در حسرت صحن و سرایت گریه میکرد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
جز گُل که میفهمد غم پرپر شدن را در آتـشـی از کـیـنه خاکـستر شدن را لحظه به لحظه با تمام عـشق آموخت زهرا به فرزندان خود حیدر شدن را با شوق، خـاکِ پـای زهـرا میشوم تا پـیـدا کـنـم شـایـسـتـگـیِّ زر شـدن را وقـتی که زهـرا در میان کـوچه افتاد حس کرد حیدر داغ بیلشکر شدن را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
تیرهگی با جلوۀ داور نمیدانم چهکرد غم به جان دخت پیغمبر نمیدانم چهکرد شعلۀ آتش چو از بیت خدا بالا گرفت باغبان با غـنچۀ پرپر نمیدانم چهکرد از صدای نـالۀ زهـرا مدیـنـه گـفت آه این صدا با ساقی کوثر نمیدانم چهکرد سیـنۀ دخت نـبی آئـیـنۀ وحی خـداست با چنین آئـینه میخ در نمیدانم چهکرد بر سر یک بانوی تنها، چهل نامرد ریخت این ستم با فاتح خـیبر نمیدانم چهکرد فاطمه دنبال حیدر زینب از دنبال وی مادر افتاد از نفس دختر نمیدانم چهکرد دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست دست های بستۀ حیدر نمیدانم چهکرد با نـگـاه دو کـبـوتر بچّـۀ بیبـال و پر در میان دشمنان، آذر نمیدانم چهکرد سالها «میثم» علی در خـانۀ بیفاطمه بیکس و تنها و بییاور نمیدانم چهکرد
: امتیاز
|
ترسیم وقایع حمله به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها و جسارت به ایشان
قلب پیمبر سوخت آن وقتی که در سوخت باید که پای این مصیبت از جگر سوخت ریحـانـۀ احـمـد پس از او تا نـوَد روز شب ها درون بستر خود تا سحر سوخت خـورشید حـیدر آتـشی بر جانـش افتاد از سوز آن آتش ستاره با قـمر سوخت ذکر لبـش در پشت در یا مرتضی بود با عشق حیدر فاطمه در پشت در سوخت مــادر درون آتـش نــمـرودیــان رفـت آری ولی در گـوشۀ خانه پـدر سوخت با یک لـگـد افـتـاد در بـر روی زهـرا آتش به جانش شعله زد تا موی سر سوخت دیـگــر نـبـایـد زد بـه بـالَـش تـازیـانـه پروانه بیجان است در آتش اگر سوخت این شاخۀ طوبـای پـیغـمبر ثـمر داشت فضه فقط دیده که پشت در ثمر سوخت اجـر رسالـت را ادا کـرده اسـت امـت مادر درون خانه در پیش پسر سوخت آن روز کـل اهـل بـیت آتـش گـرفـتـنـد قطعاً غلط گفته کسی که: یک نفر سوخت
: امتیاز
|
ترسیم وقایع حمله به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها و جسارت به ایشان
سروی افتاد از نفس، برگ و بری آتش گرفت پیـش چشم خانواده، مادری آتش گرفت در سقیفه زد جرقه آتش از بغض غدیر در مدیـنه دخـترِ پـیغـمبـری آتش گرفت آنکه یادش هست خیبر را، بگوید قصه چیست؟ یک زن آتش دیده و نام آوری آتش گرفت در میـان لشکـر دشـمن زنی از پا فـتاد در میان لشکر هـیزم، دری آتش گرفت در ز لولا تا شکست از چارچوبش پرت شد زیر پای شعله، یاس پرپری آتش گرفت آسمان میسوخت و دریا خجالت میکشید همسری تا رو به روی همسری آتش گرفت برگ گـل دارد برای صـورتش آزارها از چنین حوریهای بال و پری آتش گرفت گُر گرفت آتش ولیکن بیهوا از بین در ناگهان در آن شلوغی معجری آتش گرفت بس که تب دارد ز درد خویش شبها سوخته دید فضه، رخت خواب و بستری آتش گرفت محسنی اینجا کنار مادرش آهسته سوخت از عطش در کربلا هم اصغری آتش گرفت شعلههای پشت در را عصر بر خیمه زدند معجری آتش گرفت و دختری آتش گرفت داد میزد دختری در خیمههای شعلهور روسری آتش گرفت و روسری آتش گرفت
: امتیاز
|